تکنیکهای پیشرفته در القای خلسه « بخش دوم»
« قسمت دوم »
روشها یا تکنیکهای غیرکلامی
دربرخی از موارد و شرایط ، ممکن است صحبت کردن با سوژه یا بیمار یا غیرممکن بوده باشد
و یا نتوان روشهای استاندارد برای القای خلسه را مورد استفاده قرار داد .
شاید هم سوژه ناشنوا است و یا با زبانی صحبت می کند که هیپنوتیست با آن آشنا نیست .
شاید این روش درکودکان و نوجوانانی مؤثرتر بوده باشد
که با تلقینات وضعیتی و غیرکلامی بیشتر از تلقینات زبانی جواب می دهند .
از سوژه خواسته می شود که بر روی یک صندلی قرار بگیرد
و هر دو دستش را به سمت جلو و بالا قرار دهد ،
طوریکه دستها در سطحی بالاتر از چشمها قرار بگیرد .
دو دست بایستی هم سطح و در فاصله ۷۰ ـ ۶۰ سانتیمتر دورتر از یکدیگر قرار بگیرند .
دراین زمان هیپنوتیست به سمت جلو و عقب حرکاتی را انجام می دهد ،
به چپ و راست حرکت می کند و درجریان انجام این حرکات
ابتداء در وضعیت دست راست تغییرات اندکی را داده
و بعد در وضعیت دست چپ بیمار همین تغییرات کوچک و اندک را تکرار می کند .
هیپنوتیست دراین زمان دست راست بیمار را می گیرد و آنرا کمی به داخل و به پائین خم می کند
(در این شرایط آرنج دست راست به صورت خود به خود اندکی به سمت خارج می آید)
سپس هیپنوتیست به سمت چپ بیمار رفته و همین حرکات
یا مانورها را با دست چپ او هم تکرار می کند .
پس از انجام هر یک از این حرکات ، هیپنوتیست اندکی یا چند ثانیه ای مکث می کند
و وضعیت بیمار را با دقت بررسی می کند .
این اقدامات به او این امکان را می دهد که هم عکس العمل بیمار را مشاهده کند
و هم خودش و شرایط را برای انجام حرکت بعدی آماده کند .
دوباره هیپنوتیست به سمت راست سوژه رفته
و دست راست او را کمی درجهت پائین مرتب می کند .
پس از چند ثانیه در تعقیب دست راست ،
هیپنوتیست دست چپ سوژه را هم به صورت مشابهی مرتب می کند .
با این مرتب کردن وضعیت طول دستها و کف دستها ،
گوئی او به صورت ثابت این پیام را منتقل می کند :
« به سمت پائین ، و به سمت داخل » به سمت داخل به سمت خود (SELF) ،
به سمت پائین ، پائین تر به طرف سطوح بیشتری از ناخودآگاه »
درنهایت ، زمانی که تقریباً دو دست به هم نزدیک شده اند
و تقریباً در بالای رانهای سوژه قرار گرفته اند ،
هیپنوتیست هر دو مچ دستهای سوژه را گرفته
و آنها را محکم و سریع کاملاً به پائین می کشد .
در این لحظه معمولاً چشمان سوژه بسته شده و سر او به سمت سینه اش خم می شود
اگر این اتفاق نیفتاد ، هیپنوتیست پلکهای سوژه را به طرف پائین می کشاند و با فشار به پشت سر ،
پیام غیرلفظی و غیرکلامی آخر را به اینصورت صادر می کند :
« به طرف درونت و به طرف پائین برو . چشمانت را ببند
و به یک حالت عمیق و آرام از خلسه ی هیپنوتیزمی وارد شو »
درتمام مراحل فوق ، کلمه ای گفته نشده است ،
بلکه تمام مراحل آن از مجموعه ای از تغییرات پیشرونده
در وضعیت بدن هیپنوتیست و سوژه صورت گرفته است .
برای خارج کردن سوژه از خلسه ای که به صورت فوق صورت گرفته است ،
هیپنوتیست خیلی ساده عکس حرکات قبلی را انجام می دهد .
مثلاً
یک : او سر سوژه را به طرف بالا می آورد
بعد : دو دستهای سوژه را درست در وضعیتی قرار می دهد
که پیش از پائین کشیدن آنها در آن شرایط بودند .
ـ دستها و بازوها به ترتیب و عکس گذشته تغییر وضعیت داده می شوند .
این حرکات دراین لحظه به سمت بالا و به سمت خارج هستند .
گوئی با این حرکات این پیام فرستاده می شود :
« به بالا بیا ، به خارج از درونت . حالا به بالا و خارج حرکت می کنی »
بالاخره دستها به طرف عقب و درمحل اولیه شان قرار می گیرند .
چشمهای سوژه به صورت کامل باز می شوند و سرش به طرف بالا قرار داده می شود .
بالاخره هیپنوتیست لبخندی می زند و دستهای سوژه را
به جائی می برد ، که درلحظات اول از آنجا برداشته است .
شکل ۶_۶ القای خلسه به صورت غیرلفظی
وضعیت اولیه هیپنوتیست با دستهایش دستهای سوژه را به بالا می آورد و بعد با رهاکردن ناگهانی آنها ،
به او این پیام را می دهد که دستها را در این وضعیت نگه دارد .
سوژه پیام را گرفته است . دستها باید به این صورت باقی بمانند .
هیپنوتیست یک دست را به سمت پائین و داخل حرکت می دهد
پیام به این سوژه این است :
« به عمق بیشتری و در درون خودت برو »
هیپنوتیست پلکهای سوژه را به سمت پائین می آورد .
پیام غیرلفظی این است : « چشمانت را ببند »
هیپنوتیست با قدرت ، دستهای سوژه را به طرف پائین می آورد .
پیام غیرلفظی که خیلی هم محکم است این است : « عمیقتر … عمیقتر »
در این شرایط با فشار آوردن به دو طرف شانه ها پیام این است :
« سرت را به طرف پائین بیاور و به یک وضعیت خلسه ی عمیقی قرار بگیر . »
تکنیکهای پیشرفته در القای خلسه « بخش دوم»
تمرین یا تکرار تکنیک قبلی
یک روش ساده برای هیپنوتیزم کردن یک بیمار که پیش از این توسط فرد دیگری هیپنوز شده ،
دقیقاً تکرار اقداماتی است که پیش از این توسط هیپنوتیست قبلی صورت گرفته است .
در این جریان درمانگر باید از سوژه بپرسد که هیپنوتیست قبلی
برای قرار دادن او در شرایط خلسه ی هیپنوتیزمی دقیقاً چه کارهائی را انجام داده بود ؟
برای مثال :
تو گفتی زمانی که دندانپزشکِ تو دکتر X می خواست تو را هیپنوتیزم کند ،
از تو خواست که به پشت بر روی تخت یا یونیت دندانپزشکی بخوابی و ریلکس کنی ؟
ـ خیلی خوب . لطفاً به پشت بر روی تخت بخواب و به همان صورت خودت را ریلاکس کن .
ـ خوب ، او اول به تو چی گفت ؟
ـ او به من گفت که دستت را به بالا بیاور و بر روی آن تمرکز کن .
ـ خیلی خوب . همان کار را تکرار کن .
حالا دستت را به بالا بیاور و بر روی آن تمرکز کن .
همانطور که آن روز بر روی تخت دندانپزشکی آنرا انجام دادی .
ـ پس از آن دکتر چکاری انجام داد ؟
ـ او گفت که ۳ تا نفس عمیق بکش
ـ خیلی خوب ، ۳ تا نفس عمیق بکش
ـ یک ـ دو ـ سه
ـ پس از آن دکتر چی گفت ؟
ـ او به من گفت که بر روی انگشت اشاره ات تمرکز کن
و تمام بدنت را رها یا ریلاکس کن
ـ بعد چی شد ؟
او لابد به تو گفت که دست تو به زودی خیلی سنگین می شود .
بگذار که دراین لحظه هم دستان تو به همان صورت سنگین شود .
خُب . پس از آن چی شد ؟
ـ لابد او به تو گفت که همانطور که دست تو سنگین و سنگین تر می شود ،
دست به آرامی به پائین می آید و همراه با آن تو به خلسه ی عمیقی وارد می شوی .
ـ خیلی خُب . حالا همانطور که دست تو به آرامی به پائین می آید ،
تو نیز به همان تجربه ای می رسی که در دفعه ی پیش آنرا تجربه کرده بودی .
تو همراه با پائین آمدن دست ، به همان حالت خلسه ی عمیق هم می رسی »
این روش به همین صورت ادامه داده می شود تا سوژه به حالت هیپنوتیزمی عمیقی وارد شود .
پس از این مقدمات ، شما می توانید هرکار درمانی را که لازم بدانید انجام دهید .
درگام های قبلی و برای قرار گرفتن درخلسه ی هیپنوتیزمی
دقیقاً همان کارهائی را می توان انجام داد که پیش از این انجام داده بود .
به نظر ما ، رابطه ی بیمار با پزشک قبلی در انجام
این تکنیک بسیار مهم و کارساز است .
اینکه بیمار پس از پایان جلسه با یک روحیه ی خوبی مطب او را ترک کرده باشد .
لازم است که پیش از انجام این تکنیک یک شرح حال کامل و دقیقی از بیمار گرفته شود
زیرا اگر درنوبت پیشین بیمار با حالت عصبانیت مطب را ترک کرده باشد
و یا به این نتیجه رسیده باشد که دندانپزشک
به اندازه ی کافی و به خوبی برای او کار انجام نداده است ،
این رنجیدگی زمینه ای ، می تواند به صورت یک مقاومت عمل کند
و از هیپنوتیزم شدن مجدد او با آن تکنیک جلوگیری کند .
به یاد آوری مجدد نحوه ی خوابیدن
یک شکل جذّاب از تکنیک به یاد آوردن ، می تواند برای هیپنوتیزم کردن سوژه
برای اولین بار از طریق به یاد آوردن رفتار او درزمان رفتن به خواب یا رختخواب بوده باشد .
خیلی ساده از سوژه خواسته می شود که به تکرار گامها یا اعمالی بپردازد
که شبها در زمان رفتن به خواب انجام می دهد .
به او گفته می شود که تجسم کند که زمان خواب شبانه است
و او دارد خود را برای خوابیدن آماده می کند .
این موضوع اهمیت زیادی دارد که در این جریان آماده شدن برای خواب ،
به مضمون کندنِ لباسها اشاره ای نشود ،
زیرا علاوه بر پیشگیری از یک توهم شایع سکسی ،
از برقراری یک ترانس فرانس مثبت جنسی هم پیشگیری می کند .
برای مثال ، می شود به او گفت که تجسم کند که دارد چراغها را خاموش می کند ،
رو تختی را به عقب می زند ، ببین ملافه ها می خزد ، راحت در بستر قرار می گیرد ،
پس از این مقدمات ، یک احساس گرمی و راحتی را احساس کرده ،
عضلات بدن را شل و ریلاکس می کند .
در این زمان چشمها سنگین و سنگین تر می شوند ،
افکار او کمتر و کمتر می شوند ـ و درنهایت
به یک احساس خواب آلودگی و عمیقاً ریلاکس شدگی می رسد .
این روش ، تا حدودی شبیه به آن چیزهائی است که در بیاد آوردن نحوه ی
به خاطر آوردن یک مورد خلسه ی هیپنوتیزمی قبلی بیان کردیم .
تنها تفاوت این است که در اینجا دیگر مطلب نوشته شده
و سابقه ی مکتوبی در دست نیست
و باید تنها به حافظه ی انجام رفتارهای عادی سوژه متکی باشیم .
در این برنامه امکان اشتباه و خطا هست ،
زیرا ممکن است مثلاً سوژه بگوید : « تو احساس می کنی که سرت را
خیلی راحت بر متکا یا بالین گذاشته ای»
درحالیکه سوژه معمولاً در زمان خواب از متکائی استفاده نمی کند .
تلقیناتی که با حقیقت و واقعیت تطابقی نداشته باشد ،
این وضعیت را به وجود می آورد که سوژه را هشیارتر کند
و این عکس مسیری است که برای هیپنوتیزم شدن او لازم است .
تکنیکهائی بر پایه ی خیال پردازی
در این روشها از تلقیناتی استفاده می شود که سوژه را
به جهانی سرشار از مناظر و مضامین خیال انگیز می برد .
درتمام آنها در آغاز از سوژه خواسته می شود که
چشمانش را ببندد و چیزهائی مانند این مناظر را مجسم کند :
« تصور کن که تو می خواهی یک مسافرتی را به هاوائی داشته باشی
تو چمدانها و بار و بنه مسافرت را در چرخی گذاشته ای
و داری به سالن فرودگاه وارد می شوی
تا هواپیما سوار شوی .
تو بلیط هواپیما را در دستت داری و داری وسایل همراه خودت را
در اختیار کسانی قرار می دهی که باید آنها را بررسی کنند .
همه چیز صحیح و درست است و تو داری به محوطه پرواز نزدیک می شوی .
عده زیادی از سایر مسافران پرواز در کنار تو هستند ،
برخی از آنها از تو سالمندتر هستند و دراین گروه عده ای هم بچه به چشم می خورند .
تو بالاخره به هواپیما سوار شدی و صندلی خودت را هم پیدا کردی .
تو بر روی صندلی می نشینی و قلاب یا سگک کمربند امنیت را محکم می کنی
و خیلی راحت به پشتی صندلی تکیه می دهی .
موتورهای هواپیما روشن می شوند و تو هم صدای موتورها را می شنوی
و هم لرزش و ارتعاش مرتبط با آنها را حس می کنی .
حالا هواپیما خیلی آرام به سمت ابتدای یکی از
باندهای پرواز حرکت می کند تا از آنجا به هوا پرواز کند .
پس از آنکه صدای غرش موتورهای هواپیما به اوج رسید ،
یواش یواش هواپیما از باند فرودگاه بلند می شود .
چقدر تو درباره ی این سفر هیجان انگیز احساس وجد می کنی !!!
درحالیکه تو از پنجره های هواپیما به بیرون نگاه می کنی ،
خانه ها و اتومبیلها به اندازه ی قوطی کبریتهای کوچکی به نظر می آیند .
تو به پشتی صندلی تکیه می دهی ،
شاید خانم میهماندار برای تو قهوه یا نوشابه ای آورده باشد .
حالا به ساحل اقیانوس رسیده ای .
در پهنه ی دریا فقط چیزی که به نظر می آید ،
رنگ آبی و خطهای گذرائی است که حرکت آرام موجها را نشان می دهند .
آنقدر محیط آرامش بخش است که تو ترجیح می دهی
که چشمانت را ببندی و درچُرت آرامی فرو روی .
ساعتها از پرواز گذشته و در این زمان موقعی که از پنجره ها به بیرون نگاه می کنی ،
درمتن اقیانوس لکه های سبزی را می بینی
که نشانه ای از رسیدن به محدوده ی مجمع الجزایر هاوائی است .
تو خوشحال هستی که می خواهی بر روی یکی از این جزایر رویا انگیز
فرود بیائی و چند روزی در آنجا استراحت کنی .
کم کم سواحل زیبا که درکنار آنها نخل های زیبای نارگیل روئیده اند ، دیده می شوند .
میزان هیجان افزایش خیلی بیشتری را پیدا می کند ،
زیرا احساس می کنی که به مقصد نزدیک و نزدیکتر شده ای .
خیال می کنی به جائی می رسی که انبوهی از جذّابیت و فریبندگی وجود دارد .
تمام مناظر زیبائی که تو همیشه درخیالت داشتی ، الان در زیر پاهای تو قرار دارند .
این خیالپردازیها می توانند به صورتهای کوتاه یا بلند صورت بگیرند ،
ولی نکته ی مهم درتمام آنها این است که هیپنوتیست هر اندازه که می تواند ،
به طور جذّاب تری این صحنه ها را توصیف کند و از صحنه آرائی زنده و دل انگیزی بهره ببرد .
به این ترتیب هیپنوتیست تمام توجه و تمرکز سوژه را
از هر چیزی به غیر از آن چیزهائی که درباره ی آنها بحث می کند ، دور نگه میدارد .
به این ترتیب به غیر از کانال ارتباطی با سخنان هیپنوتیست ،
بایستی تمام راههای ارتباطی وی با واقعیت عینی و جهان واقعی شوند .
به عبارت دیگر تجسمها و تصویر سازی هایی که هیپنوتیست تجسم و بیان می کند ،
تنها راه های ارتباطی سوژه با جهان خارج است .
زمانی که سوژه این سخنان هیپنوتیست را پذیرفت و تعقیب کرد ،
مسلماً سایر سخنان او از جمله تلقینات درمانی را هم قبول می کند و می پذیرد .
متونی از این دست هم می توانند برای القای خلسه ی هیپنوتیزمی
و هم برای عمیقتر شدن آن به کار بروند .
درحقیقت تستهای هیپنوتیزم پذیری ،
روشهای القای خلسه و روشهای عمیقتر کردنخلسه ی هیپنوتیزم
قسمتهای مختلف یک رشته واحد و پیوسته هستند .
با بسط دادن یک مرحله ، سوژه می تواند
بدون گذر از حد و مرزی به حوزه ی دیگر وارد شود .
روشهای جذاب و مؤثر دیگری هم وجود دارند که می توان از آنها به خوبی استفاده کرد .
مانند دیدن یک فیلم سینمائی ، سفر با یک زیردریائی به اعماق یک اقیانوس ،
مسافرت با ترن ، بازدید از طبقات و قسمتهای مختلف یک فروشگاه بزرگ
و بالاخره شرکت در یک کشفیات باستان شناسی .
تعداد این برنامه ها که ممکن است یک یا چند نمونه ای از آنها انتخاب شوند ،
بسیار زیاد هستند و کاربرد موفقیت آمیز آنها به هنر و مهارت هیپنوتیست
و قدرت تصور و درک سوژه بستگی پیدا می کند .
البته برخی از تجسم ها و تـصویر پـردازیـها که بـا خـاطرات غم انگیز سوژه
در آن قسمتها ارتباط پیدا می کند ، تجسم دریا و سفر با هواپیما نمی توانند
برای کسانی که عزیزی را در آبهای دریا و
یا در سقوط هواپیما از دست داده اند ، مناسب بوده باشند .
با دقایقی از صحبت دوستانه پیش از این تصویرسازیها ،
اطلاعات زیادی در این زمینه ها می توان کسب کرد .
تکنیکهای پیشرفته در القای خلسه « بخش دوم»
سابژکت ـ اوبژکت یا تکنیک غیرمستقیم ( Subject ـ Object )
این یک روش غیرعادی و غیرمتعارف برخورد با
هیپنوتیزم و هیپنوتیزم درمانی است
زیرا به صورتی بر روی ادراک سوژه بر روی خود یا SELF دستکاری می کند .
بنظر می آید که تنوع و گوناگونی گسترده ای
در استعداد یا نحوه ی برخورد سوژه ها با آن وجود داشته باشد .
برخی از افراد خیلی سریع از این طریق به یک خلسه ی عمیق فرو می روند ،
درحالیکه عده ای دیگر از افراد نمی توانند خودشان را در این تغییرات
در وضعیتِ روانی خاصی که لازمه ی آن است ، قرار دهند .
این تکنیک با چنین روشی صورت می گیرد :
« تصورکن که تو داری به مطب من می آئی ،
درست مانند کاری که امروز انجام دادی .
تو درخانه ات سوار اتومبیل شدی و از خیابان هائی گذشتی
که برای رسیدن به اینجا گذر از آنها لازم است .
تو در این مسیر خانه های زیادی را دیدی ،
مردمانی را دیدی که درکناره های خیابانها قدم می زدند ،
همینطور ماشین های دیگری را هم مشاهده کردی .
دراین جریان تو خودت را در صندلی راننده احساس می کردی ،
درحالیکه فرمان هدایت اتومبیل را به دست داشتند
و تو با ظرافت تمام حرکات یا مانورهائی را انجام می دادی
که برای حرکت دراین خیابانها لازم است .
بالاخره تو به قسمتی از شهر رسیدی که پارکینگ ساختمان پزشکان
و مطب من در آن قرار دارد .
تو با چرخاندن کلید ، اتومبیل را خاموش کردی و با بازکردن درِ اتومبیل ،
تو خودت را برای خروج از اتومبیل آماده کردی .
دراین لحظه به نظر می آید که تغییری درساختار وجودی تو پدید می آید .
دراین زمان به این احساس می رسی که گوئی تو ،
یکی دو متری عقب تر از اتومبیل قرار گرفته ای
و به فردی داری نگاه می کنی که او دارد از اتومبیلِ تو پیاده می شود !
« او همان رنگ از لباسی را پوشیده ،
که تو پوشیده ای و موهای او درست به همان رنگ و طرح آرایش شده است ، که توداری .
تو او را که درحال حرکت به سمت مطب من است ، تعقیب می کنی ،
تا زمانی که او درب آپارتمان مطب را باز می کند و به داخل ساختمان می آید .
پس از مدت کوتاهی از استراحت دراتاق انتظار ،
او به اتاق مطب هدایت می شود و
او درمطب بر روی مبل راحتی در نزدیکی من مستقر می شود .
در این زمان تو در قسمت داخل درب ورودی ایستاده ای و داری ما را تماشا می کنی .
تو بار دیگر با شگفتی به او خیره می شوی که درست همان رنگ و طرحی را از لباس پوشیده
که تو نظیر آنرا پوشیده ای و ازهمان رنگ و طرح از شال گردنی استفاده می کند که
نظیر و همانند آنرا تو داری .
نه تنها مشخصات موی سر او کاملاً شبیه توست ،
بلکه قیافه ی او هم کاملاً شبیه به آن چیزی است که تو معمولاً در آئینه می بینی .
تو با دقت و شگفتی به نحوه ی صحبت او با من و نحوه ی
عکس العمل نشان دادن وی به حرفهای من دقت می کنی .
در این زمان درشرایطی که من در برابر او ایستاده ام ،
به رفتار من نگاه می کنی که خیلی آرام و خیلی جدّی
دارم چند تـلقین هیپـنوتیزمی را به او ارائه می دهم .
دراین زمان تو با کمال تعجب و شگفتی هم به حرفهای من گوش می کنی
و هم فردی را می بینی که کاملاً شبیه به من
درمقابل و در برابر تو بر روی مبل قرار گرفته
و دارد با دقت به تلقینات من گوش می کند و عکس العمل نشان می دهد
و درست همان لباسی را پوشیده که من پوشیده ام .
با شنیدن تلقینات هیپنوتیزمی ،
او به تدریج خواب آلود و خواب آلودتر می شود ،
چشمهایش به نظر می آید که بسیار سنگین شده است .
آنها پلک می زنند و دارند بسته می شوند .
تو درحالیکه او را مشاهده می کنی ، متوجه می شوی که
یک جریان ریلاکس شدن از تمام قسمتهای بدن او گذر می کنند .
دستهای او ریلاکس شده اند ، قفسه سینه ی او ریلاکس شده است ،
پاهای او ریلاکس شده اند و تو با خودت می گوئی :
آن فرد که کاملاً شبیه به من است ،
درحالت خلسه ی عمیقی فرو رفته است .
چقدر او عالی ریلاکس شده است .
همانطور که او لحظه به لحظه به آرامش بیشتر و بیشتری می رسد ،
تو به صدای من توجه می کنی که خطاب به تو می گویم که
تو هم لحظه به لحظه به حالت آرامش بیشتر و بیشتری می رسی .
تو مایلی به همان عمق از آرامش برسی ، که او رسیده است .
تو دوست داری که به او ملحق شوی و با او یکی شوید .
بنابراین در طول اتاق قدم می زنی و بالاخره در مقابل او قرار می گیری .
تو در اطراف صندلی او به جلو و عقب حرکت می کنی
و لحظه به لحظه به او نزدیک و نزدیکتر می شوی
تا زمانی که متوجه می شوی که سرهای شما به یک سر تبدیل شده است !
دستهای تو و او به یک گونه است .
بدن تو و او در یکدیگر ذوب شده است به تدریج سیاله ی آرامش و ریلاکس بودن
از کالبد او به بدن تو انتشار پیدا می کند و تو از احساس آرامش ،
یگانگی و اتحاد که پیش آمده ، لذت می بری .
در این زمان تو با شادی و شگفتی متوجه می شوی که
تو و او به یک نفر تبدیل شده اید و تو نیز مانند او
به یک حالت بسیار عمیق از ریلاکس بودن رسیده ای .
توجه کنید که چگونه سوژه یا سابژکت با ابژکت دراین جریان دستکاری شده اند .
بیمار ابتداء خودش را به بـازگـوئی نحوه
حرکتش از خانه اش تا مطب مشغول می کند .
برای انجام این کار او به جریان یاد آوری بسیاری از خانه ها ،
خیابانها و اتومبیلهائی می پردازد که دراین جریان دیده است .
او با شرح و تفسیر فراوان به گزارش این مسیر می پردازد ،
ولی در این شرح وقایع خیلی دقت می کند که حقیقت و واقعیت را در نظر گرفته باشد .
برای مثال ، اگر در این مسیر او باید از قسمت راست بـه قـسمت چـپ یک خـیابـان بــرود ،
هـرگـز نــباید با بی احتیاطی عکس این مسیر را مطرح سازد
همیشه تلقینات و توصیفات بایستی با حقیقت هماهنگی داشته باشند .
معمای ابژکت و سابژکت و تعویض مکرر آنها با هم
حالت ایگو دارای مرزها و محدوده هائی هست
و ما هم مرزهائی را مورد استفاده قرار می دهیم
که نشانه ی گذر از یکی به دیگری است .
دیوارها به صورت سمبولیک یا انگاره ای نماینده ی مرزهائی هستند .
و درها نمایانگر گذر از یک حالت به حالت دیگر است ،
بنابراین سفر از یک اتاق به اتاق دیگر ،
نمایانگر سفر از یک ایگوی ساختاری به ساختار دیگر است .
بنابر این در زمانیکه ما از ترک اتومبیل صحبت می کنیم ،
در حقیقت یک تغییر در وضعیت یا موقعیت خود یا SELF را مطرح کرده ایم .
در این زمان خود یا سوژه به یک وضعیتی در عقب اتومبیل تغییر مکان می دهد
و « حالتِ ایگوی راننده » از سـوژه بـه ابـژکت تغییر پیدا می کند
او در این لحظه راننده را می بیند که دارد از اتومبیل خارج می شود ،
درحالیکه پیش از این او خودش را در وضعیتی مشاهده می کرد
که راننده ی اتومبیل است .
حالت راننده ی اتومبیل بودن ، دیگر سوژه یا سابژکت نیست ،
بلکه به صورت ابژکت درآمده است .
(her یا مال او به جای me یا مال من)
و بیمار بدن خودش را به صورتی احساس می کند
که not me و یا « نه مال من » است .
برای حفظ هویت به صورت روشن ،
کسی که از اتومبیل خارج می شود ،
اینطور شرح می دهد که همان موها و لباسهای بیمار را دارد
و بعد از آن اینطور بیان می کند که او همان قیافه ای را دارد
که سوژه در زمان دیدن به آئینه آنرا می بیند .
زمانی که ما به آئینه نگاه می کنیم ، ما خودمان را به صورت object مشاهده می کنیم ،
همانگونه که دیگران ما را می بینند .
این تغییر ، که درحقیقت نوعی گسستگی یا تجزیه ی موقتی است ،
ادامه پیدا می کند تا فردی که شبیه به اوست وارد مطب شود
و روی مبلی درکنار سوژه قرار گیرد
دراین تصویر ، این object است که حالا هیپنوتیزم می شود ،
درحالیکه خودِ سوژه یا subject,s self این جریان را
از نقطه ی دیگری از نزدیک درب مطب مشاهده می کند .
در این زمان حالت ایگوی ناظر یا objectving Ego – State
دوباره با حالت ایگوی تجربه کننده Experiencing Ego – State
دریکدیگر ترکیب یا به اصطلاح ذوب می شوند
و آن فرد دوباره تجربه ی داشتن آن کالبد را دوباره تجربه می کند .
در این زمان ، از آنجا که او بدن را دراختیار دارد و آنرا اداره می کند ،
بنابراین باید تمام احساسهائی را هم داشته باشد که آن بدن دارد .
بنابراین ، اگر « آن بدنی که آنجاست » هیپنوتیزم شده است ،
و ایـن فــرد به داخـل آن می رود یـا برمی گردد ،
بنابراین بایستی درهمان شرایط خلسه ای برگردد که او هم شامل آن می شود .
این روشی پیچیده و فرهیخته است و اغلب درمواردی مؤثر واقع می شود
که بقیه روشها با نگرش بیشتر مستقیم شکست خورده باشند
این روش دستکاری سابژکت ـ اوبژکت که دراین جریان به کار رفت ،
در برخی از روشهای درمانی دیگر می تواند مورد استفاده قرار بگیرد
که درقسمتهای بعدی به آنها نیز خواهیم پرداخت .
خود هیپنوتیزم به روایت هلن واتکینس
بسیاری از تکنیکهائی که برای دگر هیپنوتیزمی شرح داده شده اند ،
می توانند اگر لازم باشد ، به صورتی تعدیل و تنظیم شوند
که برای انجام خود هیپنوتیزم هم مورد استفاده قرار گیرند .
این مؤلف [دکتر واتکینس] تجربیات زیادی
در زمینه ی آموزش خود هیپنوتیزم اندوخته است .
بسیاری از مراجعین علاقمند به یادگیری آن هستند
و در این زمینه تردیدی وجود ندارد
که این تکنیک در موارد متعددی می تواند مفید بوده باشد .
در برخی از شرایط ممکن است پزشکی در دسترس نباشد
و دراین شرایط بیماری به درد بسیار شدیدی مبتلا شود
و در این زمان نیاز فوری به تسکین درد وجود داشته باشد .
از سوی دیگر ، موارد استفاده ی متعددی برای خود هیپنوتیزم وجود دارد
ممکن است که لازم شود بیماری خود را برای خوابیدن آماده کند
و یا حتی قابلیت و مهارت خویش را در آموزش یا
رشته هائی از ورزش افزایش دهد و غیره .
این موضوع را هم ما دیده ایم که عده ای از افراد جامعه
از هیپنوتیزم و پدیده های هیپنوتیزمی به عنوان وسیله ای
برای لذت و سرگرمی استفاده می کنند .
آنها کوشش می کنند که درحالت دیگری از آگاهی
که با انجام خـود هـیپنوتیـزم صـورت می گیرد ،
به کسب تـجربه و کند و کاو روانی بپردازند .
عده ای از افرادی را هم ما [در آمریکا] دیده ایم
که پس از استفاده یا سوء استفاده از داروهای روان گردان ،
هوس کرده اند که یک راه جدید و ارزان را برای «تغییرحال» تجربه کنند .
جمعی هم هستند که از تـجربـه ی گسستگی
یا تـجربه روانـی لذت برده اند .
دراین گروه افراد بینابینی هم وجود دارند
که در مرزهای غیر دقیق و مغشوش عقل و جنون
ویلان و سرگردان هستند و به جای اینکه
با حقایق زندگی روبرو شوند و زندگی خودشان را
با این شرایط جدید تطبیق دهند و برای زنـدگـی
سالمی کوشش یا مـبارزه کنند ،
ترجیح می دهند که روزگار خویش را در خیالپردازی بگذرانند .
این افراد ممکن است از سوء استفاده از خود هیپنوتیزم
بیشتر از اینکه فایده ای ببینند ،
ضرر و زیان متحمل شوند .
آنها به این ترتیب کوشش می کنند
که خود را از مسایل و مصائب زندگی دور نگهدارند ،
به جای آنکه آنها را حل کنند .
عده ای از افراد جامعه هستند که از مهارت کسب کرده
از طریق هیپنوتیزم یا خود هیپنوتیزم
برای سرکوب هر دردی استفاده می کنند ،
غافل از اینکه برخی از دردها آگاهی دهنده و پیام دهنده هستند
و به ما خبر می دهند که ما باید به پزشک ،
جراح یا دندانپزشک مراجعه کنیم .
به این علل افرادی که برای آموزش خود هیپنوتیزم اقدام می کنند ،
به منافع احتمالی و زیانهائی که محتمل است با آنها مواجه شوند ، توجه نشان دهند .
برای افرادی که از لحاظ پزشکی آموزش خود هیپنوتیزم
برای آنها لازم است و یا توسط پزشکشان توصیه شده
ـ چه برای خود درمانی بر اساس دستور و برنامه ی پزشک
و یا استفاده از آن در بین موارد مراجعه به پزشک ،
خانم هلن واتکینس از تکنیک القای خلسه از طریق افتادن دست
، روشی را تهیه و تنظیم کرده
که هم می تواند به راحتی یاد گرفته شود
و هم با سهولت و خوبی مورد استفاده قرار بگیرد .
تکنیکهای پیشرفته در القای خلسه « بخش دوم»
برای اینکار ، او کاربرد گامهای زیرین را توصیه می کند :
۱ ـ تمرکز بر روی انگشت و استفاده از تکنیک افتادن دست
برای رسیدن به حالت آرامش یا ریلاکس شدن .
( آموزش اولیه توسط هیپنوتیزم درمانگر شامل بالا آوردن دست ،
خیره شدن به انگشت نشانه یا انگشت میانی
یا با چشمان باز و یا بسته ،
تلقین در این زمینه که به تدریج سایر انگشتها
در حوزه ی بینائی او محو می شوند ،
و اینکه در این جریان که او بر روی انگشت خودش تمرکز کرده ،
به تدریج تمام طول دست او سنگین می شود
و هر قدر که این تمرکز استمرار پیدا کند ،
دست شروع به آمدن به پائین و پائین تر می کند
و همگام با آن هر قدر که دست به طرف پائین حرکت و حرکت بکند ،
دست هم سنگین و سنگین تر می شود ،
ولی تمام قسمتهای بدن او به یک حالت ریلاکس شدن عمیق
و گسترده نمی رسد ، مگر زمانیکه این دست بر روی پای او قرار بگیرد .
۲ ـ ریلاکس کردن عضلات ، از نوک انگشتان پاها تا فرقِ سر
۳ ـ حواس پرتی درونی شده « با هر ذره ای که از صدا می شنوم ،
من عمیق و عمیقتر می شوم »
۴ ـ تمرکز بر روی تنفس « با هر بازدمی که من خارج می کنم ،
من به یک خلسه ی عمیق و عمیقتری وارد می شوم »
۵ ـ به اندازه ی ۱۰ پله به پائین بیائید و با پائین آمدن
از هر پله یک نفس عمیقی بکشید تا به عمق بیشتری از خلسه برسید .
۶ ـ تکرار خاطره ( صحبتهائی که هیپنوتیزم درمانگر در زمان القای خلسه گفته بود)
عمیق و عمیق تر … ریلاکس و ریلاکس تر …
همانطور که تو به حالت عمیقتری می رسی …
به حالت تمرکز عمیقتری هم می رسی …
من نمی خواهم که به خواب بروم …
من کاملاً هوشیار هستم …
من میخواهم این روش را یاد بگیرم
و از آن مطابق منافع خودم استفاده کنم …
من می خواهم به همان انسانی تبدیل شوم ،
که مایلم آنگونه بوده باشم …
من دوست دارم این روش را یاد بگیرم ،
تا بتوانم به کمک آن به حالت خلسه ی عمیقتری فرو بروم …
من می توانم از این برای رفتن به خواب عمیقتری در شبها استفاده کنم …
من از این روش استفاده می کنم
تا بتوانم بیشتر و بهتر تمرکز پیدا کنم …
من می خواهم با این روش و به کمک آن خیلی بهتر و خیلی بیشتر مطالعه کنم
و این مطالب دقیقتر و برای مدت بیشتری در حافظه ام بماند .
۷ ـ مدیتیشن به معنای تکرار ذهنی یک لغت همراه
و همگام با دم به ویژه بازدم واژه ای که در ارتباط با هدفی که داری ،
به تو انگیزه بدهد و یا به خاطر هر چیز دیگری که
برای آن خود هیپنوتیزم را انجام می دهی .
۸ ـ بیدار شدن یا دوباره به هوشیاری رسیدن از طریق شماردن یک تا عدد پنج .
در سالهای اخیر استفاده های گوناگون بین هیپنوتیستها
هم درگروه تجربی و هم در جمع بالینی افزایش پیدا کرده است .
تمام صفحات مجله ی هیپنوتیزم بالینی و تجربی
در جولای ۱۹۸۱ فقط به خود هیپنوتیزم تخصیص داده شده بود
و در آن بزرگانی مانند فروم ، براون ، هارت ، اوبرلاندر ، باکس و پفایفر مقالاتی نوشته بودند .
در مقاله پفایفر بر روی دو مضمون « مجذوب شدن »
و «مواجه شدن با حقایق محیطی»
هم درخود هیپنوتیزم و هم در دگر هیپنوتیزمی مطالب جدید
و جالبی ارائه شده بود .
باری ، به نظر می آید که انجام سیر قهقرائی در زمان
از طریق دگر هیپنوتیزمی خیلی بهتر بوده باشد ،
درحالیکه خود هیپنوتیزم برای کارهائی که با سطح و غنای بیشتری
از تصویر پردازی ذهنی همراه باشد ، بهتر است .
جانسون و همکاران بر روی یافته های گروه شیکاگو ( با شرکت فروم و همکاران )
به تحقیق و تفحص پرداختند
و در پایان به این نتیجه گیری نهائی رسیدند
که خود هیپنوتیزمحوزه ی جدید و سرشار از غناست
که در شرایط کنونی بسیاری از زوایای آن هنوز به خوبی کشف نشده است .
بنسن ، آرن و هوفمن معتقدند که خود هیپنوتیزم
پدیده ای فیزیولوژیک را فراهم می سازد
که مربوط به ریلاکس شدن است .
ساسردوت معتقد است که هرگز نمی توان یک حالت خود هیپنوتیزمی
یا دگر هیپنوتیزمی ناب و جدا و بی تأثیر از دیگری را ایجاد کرد
و به ذکر مشکلاتی می پردازد که در شرایط خود هیپنوتیزم
سوژه با آنها ممکن است روبرو شود .
در پایان ، درشرایطی که اورن و مک کونکی به مقایسه ی پژوهشها
و نظریات تئوریکی می پردازند که در ارتباط با خود هیپنوتیزم
و دگر هیپنوتیزمی صورت گرفته اند ،
شور به انتشار یک روش مبتکرانه از خود هیپنوتیزم
که توسط او طراحی شده پرداخته است
که برای ارزشیابی اقدامات و اجرائیاتی می پردازد
که در جریان و به کمک خود هیپنوتیزم می توانند صورت بگیرند
گاردنر همین موضوعات را در ارتباط با کودکان انتشار داده است .
روی هم رفته بنظر می آید که حوزه ی خود هیپنوتیزم
خیلی کمتر از دگر هیپنوتیزمی مورد بررسی و تحقیق و پژوهش قرار گرفته است ،
ولی امید می رود که در آینده حوزه های وسیعی از درمان در برابر قدرتها
و کارآئی های خود هیپنوتیزم قرار می گیرند
و به کمک آن درمانهای بالینی پرقدرتی دراختیار بیماران و دردمندان قرار می گیرند .
دیدگاههای دکتر میلتون اریکسون
دکتر میلتون اریکسون نام آورترین و معتبرترین رواندرمانگر
در رشته هیپنوتیزم بالینی در طول تاریخ است
که به این رشته ی پزشکی غنا و گسترش زیادی بخشید
و به کتابهای هیپنوتیزم درمانی اعتبار و مقبولیت زیادتری داد .
نـگرش و روش دکتـر میــلتون اریکسون به هیپنوتیزم درمانی درمقایسه با سایران
آنقدر متفاوت و ویژه بود که برای شناخت بهتر تکنیکها و گرایشهای او ،
هیپنوتیزورهای نامداری مانند روسی ، زایک ،
هارلی و دیگران کتابهای مفصلی نوشته اند .
به صورتی واضح او در دامنه ی هیپنوتیزم درمانی
با موفقیتهای بزرگ و اعجاب برانگیزی مواجه می شد
و بسیاری از سوژه هائی را هیپنوتیزم کرد که بسیاری از همکاران او
آنها را غیرقابل هیپنوتیزم شدن تصور می کردند .
او روشها و استراتژیهای واقعاً جدید و بدیعی را وارد محدوده هیپنوتیزم درمانی کرد .
در اینجا ما این بنا را نداریم که یک شرح و
تفصیل گسترده ای را درباره ی روشهای کاری او ارائه دهیم ،
زیرا برای رسیدن به این هدف مطالعه ی کتابهای پرحجم و چند جلدی ــ
مانند آنچه که در سال ۱۹۶۷ توسط هارلی و یا در سال ۱۹۷۶
توسط روسی در ۴ جلد منتشر شده اند ـ لازم است .
دراین مقاله به شکلی بسیار خلاصه
به شرح برخی از مفاهیم اساسی در زمینه روان درمانی
و نحوه ی کاربرد آنها در هیپنوتیزم درمانی می پردازیم
که احساس روشن تری در زمینه ی هیپنوتیزم درمانی اریکسونی ارائه می دهد .
اریکسون بر این باور بود که هیپنوتیزم دراساس یک روند بین روحی
یا INTERA – PSYCHIC PROCESS است .
بنابراین برای القاء یا ایجاد خلسه ی هیپنوتیزمی ،
هیپنوتیست نباید بر استفاده از وسایلی مانند گوی کریستالی ،
مترونوم ، « شنیدن » موسیقی تصوری و یا احساس تصوری دست
یک هیپنوتیست که اینها به وسیله ی « چشمِ ذهن »
او صورت می گیرند ، توجه و تاکید داشته باشد .
عملاً به جای توجه بر محرکات خارجی برای تمرکز ،
اگر از تصاویر درونی و ذهنی استفاده شود ،
تاثیر بسیار بیشتری و عمیقتری در گسیل دادن
سوژه ها به خلسه های عمیق هیپنوتیزمی دارد .
به باور اریکسون ، بسیاری از مواردی که هیپنوتیستی
در القای خلسه با شکست یا ناکامی مواجه می شود ،
به این علت که برای اینکار به اندازه ی
کافی برای سوژه وقت صرف نمی کند .
در سال ۱۹۵۲ دکتر اریکسون دریک فضای آموزشی اعلام کرد
که او اغلب پیش از اینـکه سوژه ای را هیپنوز کند ،
ممکن است ساعتها با او وقت صرف کند تا وی به اندازه ی کافی آماده شود .
زمانی که یک هیپنوتیست به سوژه ای تلقین می کند
که او یک تصویری را خواهد دید ، سوژه ممکن است
بیان کند که چنین تصویری را احساس می کند .
ولی باید وقت و انرژی بیشتری مصرف شود
تا سوژه از چیزی که احساس یا تجربه می کند ،
یک تصویر واقعی را درک کند . این در شرایطی اتفاق می افتد
که سوژه درخلسه ی هیپنوتیزمی عمیقی قرار گرفته باشد .
اصل دیگری که اریکسون بر آن تاکید فراوانی داشت ،
سیاست گام به گام است .
این اصل به این معنی است که در زمان ارائه ی تلقینی به سوژه ،
ما باید قبلاً اطمینان پیدا کرده باشیم
که انجام آن درحد مهارت و قدرت او هست
و تنها پس از اینکه او به موقع و به صورت کامل آنرا انجام داد ،
آن زمان ما باید تلقین بعدی را که پیچیده تر از قبلی است ، به او ارائه دهیم .
هیپنوتیستهای تازه کار و یا غیرعلمی کراراً در زمان ارائه تلقینات ،
از یک تلقین نسبتاً ساده مانند بالا آمدن یا پرواز دست ،
ممکن است سریعاً به تلقین دقیقتری که بسیار پیچیده تر است
و به مقدمات بسیار زیادی در ایجاد اختلال در درک نیاز دارد ـ
مانند توهم های مثبت و یا توهم های منفی ـ پرواز کنند !
القای خلسه نیاز به صرف زمان زیادی دارد ،
تنها دراین شرایط است که سوژه به تدریج در
اعماق بیشتری از خلسه ی هیپنوتیزمی قرار می گیرد .
شاید یکی از مهمترین اصولی که اریکسون بر حسن انجام آن تاکید می کرد
، حفظ صداقت و انسجام عمل در سوژه است .
در یک مورد که سوژه مشغول به انجام دستنویسی خود به خود بود ،
او از اریکسون خواست که موافقت کندکه او به مشاهده و مطالعه ی مطالبی بپردازد .
که او لحظاتی پیش نوشته است .
ولی اریکسون او را تشویق کرد که به کارش ادامه دهد
و حتی پس از پایان دست نویسی و اتمام برنامه ،
هنوز دست نوشته های او را
[ که توسط قسمت یا بدنه ی دیگر از وجود او نوشته شده بودند]
برای مشاهده و مطالعه در اختیار او نگذاشت .
گزارش این جلسه نشان می دهد که در این شرایط ،
سوژه به سرعت به خلسه ی بسیـار عمیقی فرو رفت .
در یک جلسه ی دیـگر ، اریـکسون به سـوژه ای تلقین کرد
که او خواب و رویائی را مشاهده یا احساس می کند ،
ولی آنرا فراموش می کند .
ولی تنها زمانی خاطره ی خواب به یاد او می آید ،
که به آن نیاز داشته باشد .
در یک مورد دیگر ، او به سوژه ای تلقین کرده بود که
وی بعضی از قسمتهای خاطرات خود را که مایل به حفظ آنها می باشد ،
در اختیار هیپنوتیست نمی گذارد از سوی دیگر ،
در زمانی که در جریان هیپنوتیزم درمانی دستاورد مهمی حاصل می شد
“اریکسون آنرا به استعداد و قابلیت سوژه مرتبط می دانست ، نه با مهارت خودش”
اریکسون دربسیاری از موارد و نحوه ی انجام یک تکنیک
القای خلسه را در قالب یک مسابقه یا مقابله ارائه می داد .
برای مثال ، زمانی که فردی از او پرسید که آیا این احتمال وجود دارد
که سوژه ای در شرایطی که ایستاده ، هیپنوتیزم شود ،
جواب اریکسون این بود :
« چرا که نه ! بیا همین لحظه آنرا نشان دهیم »
به باور اریکسون ، زمانی که یک درمانگر با سوژه ی مقاومی روبرو می شود ،
قبل از هرکار دیگر باید کوشش کند که این موضوع یعنی وجود مقاومت را قبول کند .
پس از آن ، او باید به فکر حل و فصل کردنِ موضوع یا مضمون آن مقاومت باشد
نه اینکه کوشش کند که تا سوژه را مغلوب سازد .
به باور اریکسون ، در زمانی که به نظر می آید که سوژه در مورد هیپنوتیزم شدن
و مقاومت کردن دو دل است ، شایسته است که
در این زمان تلقینی به سوژه داده شود
که این تلقین شکست بخورد یا مورد قبول و اجرای وی قرار نگیرد
به نظر می آید که در این زمان مثل بسیاری از موارد دیگر ،
سوژه از شکست دادن هیپنوتیست خوشحال می شود .
بنابراین اگر این یک مورد عدم قبول تلقین و شکست مرتبط با آن صورت بگیرد ،
برای ادامه ی کار و در مقابل تلقینات بعدی ،
سوژه مقاومت آشکار یا پنهان کمتری را نشان می دهد .
اریکسون اغلب این تکنیک را مورد استفاده قرار می داد
که یک رؤیا را با محتویات متفاوت مـورد استفاده قرار می داد ،
که همه ی آنها یک معنی و مفهوم را داشتند .
او گزارش می کرد که با هر یک از این روایتـها ،
سوژه به خلسه ی هیـپنوتـیزمی عمـیقتری فرو می رود .
یک نگرش احساسی که توسط اریکسون صورت می گرفت
و او معتقد بود که بسیار مؤثر و مفید است این است که
سوژه نگاه خود را بر جسمی متمرکز سازد
و پس از مدتی نگاه خود را به سمت جسم دیگری در اتاق متمایل سازد
و در این شرایط چشمان خود را ببندد و بر روی خاطره ی آنها دوباره متمرکز شود .
اریکسون گاهی مجموعه ای از خواهشها را مطرح می کرد
که برای سوژه بسیار سخت بود که آنها را رد کند ،
ولی با انجام آنها ، سوژه به تدریج به خلسه ی هیپنوتیزمی وارد می شد .
آنچه که در پائین برای شما بیان می گردد ، یکی از آنهاست :
« آیا تو مایل هستی که با من در قدم زدن
بر روی کف این اتاق همراهی و همگامی کنی ؟
حالا در شرایطی که داری در اتاق قدم می زنی ،
لطفاً به سمت آن صندلی برو که تو می توانی بر روی آن بنشینی .
حالا من از تو خواهش می کنم که از آن صندلی که می توانی بر روی آن بنشینی دورشوی .
حال من از تو می خواهم که لطفاً دوباره به طرف آن صندلی برو
که خودت را برای دقایقی بر روی آن نشسته می یابی »
( توجه کنید که اشاره ضمنی در اینجا به انجام یک فعالیت غیرارادی است ،
یعنی « خودت را برای دقایقی بر روی آن نشسته می یابی . »
بالاخره :
« حالا تو می توانی بر روی آن صندلی بنشینی
و به خلسه ی عمیقی فرو روی و به بیان گزارش یا حکایت خودت بپردازی»
با قبول هر مرحله ی کاری ، سوژه خودش را بیشتر در مسیری قرار می دهد که
درنهایت بر روی آن صندلی قرار بگیرد که در داخل آن
به « صورت عمیق» خودش را در حالت خلسه ی عمیقی بیابد
و در این شرایط به بیان یا گزارش حکایت خود بپردازد.